در یکی از شرکت هایی که مشاوره میدادیم، به مدیری برخوردیم که از رفتن یکی از بهترین کارمندانش به شدت دلخور بود. میگفت که آن کارمند او را که آنقدر مدیر خوبی بود رها کرده و مدیر تندخو و بدرفتار دیگری را به او ترجیح داده است.
او می گفت که در مورد هیچ چیز سخت گیر نیست، هر وقت بخواهند می توانند به مرخصی بروند و سخت گیری هم سر کارهای باقیمانده ندارد. او معتقد بود که کارمندش خوشی زیر دل اش زده است.
تلاش کردیم تا از چند نفر از کارمندانش بپرسیم که اوضاع چطور است. میگفتند که او واقعا همینطور است. او مدیری خوبی بود و در همه چیز اول به احساسات و برداشت های کارکنان توجه می کرد. تعادل کار و زندگی شان فوق العاده بود. سر کار خیلی سختی و فشار کار نداشتند و سر وقت هم حقوق می گرفتند.
پرسیدم پس چرا فلانی رفت واحد دیگر؟ پاسخ انها هم پاسخ مدیرشان بود “خوشی زد زیر دلش”
رفتیم تا فلانی را پیدا کنیم و از او بپرسیم واقعا چرا رفت؟ سرش خیلی شلوغ بود و جرات ول کردن کارش را هم از ترس مدیر جدیدش نداشت.
بالاخره سر نهار توانستیم گیرش بندازیم و با او صحبت کنیم. پرسیدم از آمدن به واحد جدید خوشحالی؟ کمرش را صاف کرد، گردنش را مالید و سرش را به چپ و راست تکان داد گفت: بله بله کاملا.
موهایش آشفته بود، زیر چشمانش گود افتاده بود، مدام تلفنش زنگ میخورد و یا داد و بیداد میکرد و یا با بی حوصلگی همه را ریجکت میکرد. گفتم ولی به نظر میرسد از چاله افتادی تو چاه؟
نگاهی به من کرد و گفت حتی ذره ای پشیمان نیست که از آن واحد بیرون آمده است. دلیلش را پرسیدم. گفت مدرک دکترا دارد. می گفت با این مدرک و سابقه کاری قبلی، باید آنجا مینشسته و به هوا نگاه می کرده. می گفت آنجا نه کاری بوده و نه فشاری. و البته پیشرفتی هم در کار نبوده.
او می گفت برای تک تک پروژه هایش به شدت زحمت می کشیده، ولی در انتها، آن پروژه هیچ ارزشی برای هیچ کسی نداشته. حتی مدیرش نمیگفته خوب بوده یا بد.
هیچ بازخوردی از کارش از هیچ جای سازمان نمی گرفت و احساس میکرد دارد “مفت خوری میکند، از بس کاری نمیکند”.
آن فرد را فراموش نمیکنم. آن فرد میخواست مطمئن شود که در سازمانی است که از توانایی های او استفاده میشود. او میخواست نقشی مفید در یک سازمان داشته باشد و حتی شده با کار زیاد و فشار فراوان، کاری را انجام دهد که نتیجه عینی اش را در موفقیت آن سازمان ببیند و این امر آنقدر برایش مهم و انگيزه دهنده بود که حاضر بود آن مدیر و آن شغل و آن رفتارها را تحمل کند، ولی “دیده شود”.
آخرین دیدگاهها