چرا نیروهایم به من احترام نمیگذارند؟

چند روز پیش بدلیل سردرد مرخصی گرفته بودم و خانه بودم. عصر با ماشین رفتم دنبال زدن آمپول و باقی ماجراها. از آنجاییکه مدیر ما دارای شهود غیبی می باشد، در همان زمان به من زنگ زد و شروع کرد به صحبت کردن. من هم چون می دانستم خیلی آدم حساسی هست و نمی توانم تلفنش را جواب ندهم، موبایل را روی اسپیکر گذاشتم و حرف زدیم. وسط صحبت هایمان نمی دانم چه شد که صدایش نیامد. من هم چون می دانستم که اگر وسط حرفش بپرم عصبانی می شود و قاطی میکند، هیچ حرفی نزدم، گفتم شاید ازآن ور خط دارد تلفن می زند یا من را میوت کرده است، چون ازین کارها زیاد می کند.

شاید حدود ۱ دقیقه سکوت مطلقی بر فضا حاکم بود و من هیچ چیزی نمی شنیدم، وقتی آمدم داخل کوچه ای بپیچم متوجه شدم که صدا از رو اسپیکر خارج شده بوده و آن داشته حرف می زده و من هیچ جوابی نمی دادم. صداهای ریز و جیغ مانندی شنیدم و تا آمدم دوباره جواب بدهم قطع شد. مطمئن بودم که آن پشت داشته داد و بیداد می کرده.

چون پلیس جلوی راهم بود نتوانستم همان موقع دوباره تماس بگیرم و چند دقیقه ای طول کشید تا بتوانم گوشه ای بایستم و باهاش تماس بگیرم. متاسفانه جایی که ایستاده بودم آنتن درستی نداشت و باعث شد تا برسم خانه نتوانم دوباره تماس بگیرم. به محض اینکه به پارکینگ خانه رسیدم تماس گرفتم. مشغول بود و پشت خط اش بودم و جواب نداد. دوباره نیم ساعت بعد تماس گرفتم و باز جواب نداد.

صبح دوباره تماس گرفتم و جواب نداد. چون موضوع حساس بود و می دانستم که جواب من برایش مهم است اصرار کردم و دوباره تماس گرفتم و دیدم بععععله، اساسا موضوع دیروز یک شر عظیم شده است.

تلفنم را با داد و بیداد و تکه پرانی جواب داد که رانندگی ات تموم شد؟ بد بودی که؟ مثلا جواب منو نمی دی که بگی آنتن نداری؟ اصلا دیگه من هرگز به تو جواب نمی دم. مگر من به تو اصلا باید جواب بدهم؟!

بعنوان کسی که چهار سال است با این خصوصیت این مدیر روبرو هستم، می دانستم که ادامه بحث به نا کجا آباد می رود و منتظر ماندم تا همه داد و بیدادهایش را بکند و آرام شود. او معتقد بود که من به او بی احترامی کردم و باید در هر شرایطی و هر لحظه و مکانی اولویت من او باشد و در غیر اینصورت حق دارد که به او بر بخورد و با من قهر کند.

فارغ از اینکه نمی فهمم قهر یک مدیر چه معنایی می تواند داشته باشد، برایم جالب است که این فرد آنقدر خودش را در مرکز جهان تصور می کند که کوچکترین رفتارها را به خود برداشت می کند و بابتش شاید تا ساعت ها خودخوری کند و فکر کند که به او بی احترامی شده است. بعد هم به دلیل این برداشت ساعت ها اعصاب یک نفر دیگر را خرد می کند و در نهایت هم به هدفش نمی رسد. او بالاخره به اطلاعات من روی آن موضوع احتیاج داشت، اگر در تماس اولی که نهایتا ۱۵ دقیقه بعد با او گرفتم جوابم را داده بود، آیا واقعا نیازی به کشیدن این حجم از عصبانیت تا صبح و خالی کردنش روی سر کارمندش بود؟

می دانم که واقعا شرایطی وجود دارد که ممکن است مدیری را آدم حساب نکنند یا برایش مشکل ایجاد کنند، ولی واقعا اگر همواره این احساس را دارید که دارد به شما بی احترامی می شود و راهکارتان داد و بیداد و قهر کردن است، حتما مشکل را در جای دیگری دنبال کنید. این سایت می تواند راهکارهای خوبی به شما ارائه کند.

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.